دویی که کاش سه نشود

 
 

Aan u verzonden door Mehrdad via Google Reader:

 
 

via تلخ،مثل عسل door امیرحسین op 30-12-09

دو مورد برجسته در تاریخ معاصر ایران وجود دارند که ملت در آنها به حذف یا بازداشت رهبرانشان واکنش نشان داده اند. اولی سی تیر ١٣٣١ است که محمدرضا پهلوی، استعفای دکتر مصدق را پذیرفت و قوام السلطنه را به نخست وزیری منصوب کرد. حضرت اشرف قوام هم که خودش را کم از مصدق نمی دانست و مدعی بود نجات آذربایجان از تسلط روس ها در سالیان پس از جنگ جهانی دوم، حاصل سیاستهای او بوده، آن اعلامیه ی معروف« کشتی بان را سیاستی دگر آمد» صادر فرمود و بر آتش خشم ملت افزود. به دعوت جبهه ی ملی و آیت الله کاشانی مردم خشمگین با شعار یا مرگ یا مصدق به خیابان ها ریختند و به رغم شهدای فراوان در اثر شلیک مستقیم نیروهای نظامی، کنترل بخش هایی از شهر را به دست گرفتند چنانکه دربار از ترس اوج گیری غائله عقب نشینی کرده، شاه با پذیرش نخست وزیری مصدق و تصدی وزارت جنگ توسط او، از موضع خویش عقب نشست.

مورد دوم ماجرای معروف پانزده خرداد چهل و دو است که در پی بازداشت آیت الله خمینی توسط نیروهای امنیتی پهلوی، هوداران خشمگین او به خیابان ها ریختند و در قم و تهران با مقابله با ارتش و پلیس شاه پرداختند. حرکت مردم به شدت با توسل به زور و خشونت عریان سرکوب شده، دیکتاتور، به ظاهر  سلامت از این ماجرا گذشت. در خاطرات امیر اسدالله علم نخست وزیر وقت آمده است که او به شخص شاه اطمینان داده بود با مسوولیت خود تظاهر کنندگان را سرکوب می کند تا اگر موفق شد برای همیشه روحانیت را سرکوب کرده باشد و اگر نه شاه می تواند با مقصر دانستن او و به دار کشیدنش خشم همگان را متوجه نخست وزیر سازد.

آدم دلش می خواهد بعضی دو ها هیچ وقت سه نشوند نه؟


 
 

Dingen die u vanaf hier kunt doen:

 
 

هیچ نظری موجود نیست: